ديشب رويايي داشتم

خواب ديدم بر روي شن ها راه مي روم

همراه با خود خداوند

و بر روي پرده شب

تمام روزهاي زندگيم را، مانند فيلمي مي ديدم

همانطور که روز به روز از زندگي گذشته ام را نگاه مي کردم

دو رد پا بر روي پرده ظاهر شد

يکي مال من بود و يکي از آن خداوند

راه ادامه داشت تا تمام روزهاي همراهي خاتمه يافت

آن گاه ايستادم و به عقب نگاه کردم، در بعضي جاها فقط يک ردپا وجود داشت

اتفاقا آن محلها مطابق با سخت ترين روزهاي زندگيم بود، روزهايي با بزرگترين رنجها، ترسها، دردها و ...

آن گاه از او پرسيدم:

خداوندا! تو به من گفتي که در تمام ايام زندگيم با من خواهي بود و من

پذيرفتم که با تو زندگي کنم

خواهش ميکنم به من بگو چرا در آن لحظات دردآور مرا تنها گذاشتي؟

خداوند پاسخ داد:

من تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود

من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت

حتي براي لحظه اي

هنگامي که در آن روزها يک ردپا بر روي شن ديدي من بودم که تو را

به دوش کشيده بودم.


برچسب‌ها: ردپاي خداوند ,

تاريخ : یک شنبه 17 دی 1391 | 14:32 | نویسنده : یالثارات الحسین |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 35 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.